ضرب المثل های حرف س
سال به دوازده ماه ما مي بينيم، يکدفعه هم تو ببين!
سال به سال دريغ از پارسال.
سال ها مي گذارد تا شنبه به نوروز بيفتد!
سالي که نکوست از بهارش پيداست!
سبک بار مردم سبک تر روند.
سبوي تازه و آب خنک!
سبوي خالي را به سبوي پر مزن!
ستم بر ستم پيشه، عدل است و داد.
سحر خيز باش تا کامروا باشي.
سخت مي گيرد جهان بر مردمان سخت کوش «گفت آسان گير بر خود کارها کز روي طبع…»
حافظ
سخن تلخ از دل تلخ برمي خيزد.
سخن خودت را کجا شنيدي؟ آنجا که حرف مردم را شنيدي!
سر بريده سخن نمي گويد!
سر بزرگ را بلاي بزرگ باشد!
سر بشکند در کلاه، دست بشکند در آستين!
سر بي خيال فقط در گور ميسر است.
سر بي گناه، پاي دار مي رود اما بالاي دار نمي رود!
سر پيري و معرکه گيري؟!
سر تراشي را از سر کچل مي خواهد ياد بگيرد!
سر را با پنبه مي برد!
سر را قمه مي شکند تاوانش را کاشي مي دهد!
سر زلف تو نباشد سر زلف دگري!
سر قبري گريه کن که داخلش مرده باشد.
سر کچل را سنگي و ديوانه را دنگي!
سر کچل و عرقچين!
سَر که نه در راه عـزيزان بود بار گرانيست کشيدن بدوش! (سعدي)
سر گاو توي خمره گير کرده!
سر گنجشکي خورده است!
سرزنش بجا بهتر از تعريف بي جا است.
سرش از خودش نيست.
سرش بوي قرمه سبزي مي دهد!
سرش به تنش زيادي مي کند!
سرش به کلاهش مي ارزد!
سرش توي حساب است!
سرش توي لاک خودش است!
سرش جنگ است اما دلش تنگ است!
سرکه ي مفت، از عسل شيرين تر است!
سرکه ي نقد به از حلواي نسيه است!
سرم را سرسري متراش اي استاد سلماني که ما هم در ديار خود سري داريم و ساماني.
سرم را مي شکند نخودچي جيبم مي کند!
سُرنا را از سر گشادش مي زنند!
سُرناچي کم بود يک غوغو هم به آن اضافه شد!
سري را که درد نمي کنه دستمال نمي بندن!
سري که عشق ندارد کدوي بي بار است لبي که خنده ندارد شکاف ديوار است
سزاي گرانفروش نخريدن است!
سعي هر کس به قدر همت اوست.
سفره بي نان، جُل است کوزه بي آب گِل است!
سفره ي نيفتاده (نينداخته) بوي مشک مي دهد!
سفره ي نينداخته يک عيب دارد! سفره ي انداخته هزار عيب!
سقش سياه است!
سگ با دمش زير پايش را جارو مي کند!
سگ به بامي جسته، گردش به ما نشسته!
سگ پاچه ي صاحبش را نمي گيرد!
سگ در خانه ي صاحبش شير است!
سگ را اگر که چاق کنند، هار مي شود!
سگِ زرد، برادر شغال است!
سگ سفيد، ضرر پنبه فروش است!
سگ سير دنبال کسي نمي رود!
سگ گر و قلاده ي زر؟!
سگ ما، در لانه شير است!
سگي که براي خودش پشم نمي کند براي ديگران کشک نخواهد کرد!
سگي که پارس کند، نمي گيرد!
سلام گرگ بي طمع نيست!
سلامت از احتياط خيزد.
سنگ بزرگ علامت نزدن است!
سنگ به در بسته مي خورد!
سنگ کوچک، سر بزرگ را مي شکند!
سنگ مفت، گنجشک مفت!
سنگي را که نتوان برداشت بايد بوسيد و گذاشت!
سواره از پياده خبر ندارد، سير از گرسنه!
سود و زيان، خواهر و برادرند.
سودا چنان خوشست که يک جا کند کسي «دنيا و آخرت به نگاهي فروختيم…» (قصاب کاشاني)
سودا، به رضا، خويشي، به خوشي.
سوداگر پنير، از شيشه مي خورد!
سوداگر: تاجر، معامله گر
سوداي نقد بوي مشک مي دهد!
سوزن، همه را مي پوشاند اما خودش لخت است!
سوسکه از ديوار بالا مي رفت، مادرش مي گفت: قربون دست و پاي بلورينت!
سهره (سيره) رنگ کرده را جاي بلبل مي فروشد!
سهره: پرنده اي از گروه سبکبالان از دسته ي مخروطي نوکان و از خانواده ي گنجشکان که
شبيه بلبل، بسيار خوش آواز است و پرهايش زرد آميخته به سبز و داراي منقار کوتاه و
پاهايي کوتاه و ضعيف است.
سيب سرخ براي دست چلاق خوب است؟!
سيب مرا خوردي تا قيامت ابريشم پس بده!
سيب، خيلي دور از درختش نمي افتد.
سيبي که بالا ميرود تا پائين بياد هزار تا چرخ مي خورد!
سيلي نقد به از حلواي نسيه!
سيم (نقره) بخيل وقتي از خاک در مي آيد که (خودش) در خاک باشد.
سيمرغ دگر است و سي مرغ دگر.
سيمرغ: پرنده ايست افسانه اي و اساطيري که گويند در پشت کوه قاف زندگي مي کند.
آخرین دیدگاهها