داستان اکرام خداوند و کوه طلا
روزی مردی مستجاب الدعوه ، پای کوهی نشسته بود ، به کوه نظری انداخت ، و از آن جایی که با خدا خیلی دوست بود گفت: خدایا این کوه را برایم تبدیل به طلا کن… و در یک چشم بر هم زدنی کوه تبدیل به طلا شد.
مرد از دیدن این همه طلا به وجد آمد و دعا کرد: خدایا کور شود هر آنکس که از تو کم بخواهد و طولی نکشید که هر دو چشم او کور شد.
آخرین دیدگاهها