جك و طنز قسمت هشتم
یارو داشته رادیو گوش
می داده
رادیو گفت : تقاطع طالقانی به امام حسین بسته است.
یارو میگه : بسته هست که بسته هست حالا چرا قسم می خوری
یارو باباش آتیش می گیره می میره ، میره رو سر در مغازه اش مینویسه
به علت پدر سوختگی مغازه تعطیل میباشد …!
یک نفر داشت خرما خیرات میکرد یکی رسید یه مشت برداشت ، یارو شاکی شد بهش گفت : یک نفر مرده اتوبوس که چپ نکرده .
طرف تو آينه عكس خودشو می بينه بعد می گه : ا…اين چه آشناست !
بعد از يه ساعت فكر كردن داد می زنه : فهميدم … اين همون کره خریه كه امروز تو آرايشگاه یک ساعت زل زده بود به من !
سرهنگه داشته امتحان رانندگي ميگرفته. از يارو ميپرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف ميكنه ميپرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف.
يه روز يه پسره رو ميبرن کلانتري ، ميگه چرا منو آوردين اينجا ؟؟ ميگن واسه عرق خوري .. ميگه پس چرا نميارين بخوريم؟
دختره تو جلسه خواستگاری يه باد صدا دار ازش در ميره ، داماد از بس ميخنده مي افته می میره رو سنگ قبرش می نویسند نسيمی آمد و گلی بر باد رفت.
رادیو گفت : تقاطع طالقانی به امام حسین بسته است.
یارو میگه : بسته هست که بسته هست حالا چرا قسم می خوری
یارو باباش آتیش می گیره می میره ، میره رو سر در مغازه اش مینویسه
به علت پدر سوختگی مغازه تعطیل میباشد …!
یک نفر داشت خرما خیرات میکرد یکی رسید یه مشت برداشت ، یارو شاکی شد بهش گفت : یک نفر مرده اتوبوس که چپ نکرده .
طرف تو آينه عكس خودشو می بينه بعد می گه : ا…اين چه آشناست !
بعد از يه ساعت فكر كردن داد می زنه : فهميدم … اين همون کره خریه كه امروز تو آرايشگاه یک ساعت زل زده بود به من !
سرهنگه داشته امتحان رانندگي ميگرفته. از يارو ميپرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف ميكنه ميپرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف.
يه روز يه پسره رو ميبرن کلانتري ، ميگه چرا منو آوردين اينجا ؟؟ ميگن واسه عرق خوري .. ميگه پس چرا نميارين بخوريم؟
دختره تو جلسه خواستگاری يه باد صدا دار ازش در ميره ، داماد از بس ميخنده مي افته می میره رو سنگ قبرش می نویسند نسيمی آمد و گلی بر باد رفت.
آخرین دیدگاهها